گاه نوشته‌های من

وب نوشت‌ها، تصاویـر و... بهزاد ناقل

گاه نوشته‌های من

وب نوشت‌ها، تصاویـر و... بهزاد ناقل

آن روزها

آن روزها رفتند

آن روزهای خوب

آن روزهای سالم سرشار

آن آسمان‌های پر از پولک

آن شاخساران پر از گیلاس

آن خانه‌های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر

آن  بام‌های بادبادک‌های بازیگوش

آن کوچه‌های گیج از عطر اقاقی‌ها

آن روزها رفتند

آن روزهایی کز شکاف پلک‌های من

آوازهایم، چون حبابی از هوا لبریز، می‌جوشید

چشمم  به روی هرچه می‌لغزید

آن‌را چو شیر تازه می‌نوشد

گویی میان مردمک‌هایم

خرگوش نا آرام شادی بود

هر صبحدم با آفتاب پیر

به دشت‌های ناشناس جستجو می‌رفت

شب‌ها به جنگل‌های تاریکی فرو می‌رفت

        

آن روزها رفتند

آن روزهای برفی خاموش

کز پشت شیشه، در اتاق گرم ،

هر دم به بیرون، خیره می‌گشتم

پاکیزه برف من، چو کرکی نرم،

آرام می‌بارید

بر نردبام کهنه‌ی چوبی

بر رشته‌ی سست طناب رخت

بر گیسوان کاج‌های پیر

و فکر می‌کردم به فردا، آه

فردا-

حجم سفید لیز.

          

با خش و خش چادر مادر بزرگ آغاز می‌شد

و با ظهور سایه مغشوش او، در چارچوب در

- که ناگهان خود را رها می‌کرد در احساس سرد نور-

و طرح سرگردان پرواز کبوترها

در جام‌های رنگی شیشه.

فردا ...

         

گرمای کرسی خواب آور بود

من تند و بی‌پروا

دور از نگاه مادرم خط‌های باطل را

از مشق‌های کهنه‌ی خود پاک می‌کردم

چون برف می‌خوابید

در باغچه می‌گشتم افسرده 

در پای گلدان‌های خشک یاس

گنجشک‌های مرده‌ام را خاک می‌کردم

        

آن روزها رفتند

آن روزهای جذبه و حیرت

آن روزهای خواب و بیداری

آن روزها هر سایه رازی داشت

هر جعبه‌ی سر بسته گنجی را نهان می‌کرد

هر گوشه‌ی صندوق‌خانه، در سکوت ظهر،

گویی جهانی بود

هرکس ز تاریکی نمی‌ترسید

در چشمهایم قهرمانی بود

آن روزها رفتند

آن روزهای عید

ان انتظار آفتاب و گل

آن رعشه‌های عطر

در اجتماع ساکت و محجوب نرگس‌های صحرایی

که شهر را در آخرین صبح زمستانی

دیدار می‌کردند

آوازهای دوره گردان در خیابان دراز لکه‌های سبز

بازار در بوهای سرگردان شناور بود

در بوی تند قهوه و ماهی

بازار در زیر قدم‌ها پهن می‌شد، کش می‌آمد، باتمام

لحظه‌های راه می‌آمیخت

و چرخ می‌زد، در ته چشم عروسک‌ها

بازار مادر بود که می‌رفت با سرعت به سوی حجم‌های رنگی سیال

و باز می‌آمد

با بسته‌های هدیه با زنبیل‌های پر

بازار باران بود که می‌ریخت، که می‌ریخت، که می‌ریخت

       

آن روزها رفتند

آن روزهای خیرگی در رازهای  جسم

آن روزهای آشنایی‌های محتاطانه، با زیبایی رگ‌های آبی رنگ

دستی که  با یک گل

از پشت دیواری صدا می‌زد

یک دست دیگر را

و لکه‌های کوچک جوهر، بر این دست مشوش، مضطرب، ترسان

و عشق،

که در سلامی شرم آگین خویشتن را بازگو می‌کرد

در ظهرهای گرم دودآلود

ما عشق‌مان را در غبار کوچه می‌خواندیم

ما با زبان ساده‌ی گل‌های قاصد آشنا بودیم

ما قلب‌هامان را به باغ مهربانی‌های معصومانه می‌بردیم

و به درختان قرض می‌دادیم

و توپ، با پیغام‌های بوسه در دستان ما می‌گشت

و عشق بود، آن حس مغشوشی که در تاریکی هشتی

ناگاه

محصورمان می‌کرد

و جذب‌مان می‌کرد، در انبوه سوزان نفس‌ها و تپش‌ها و تبسم‌های دزدانه

        

آن روزها رفتند

آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می‌پوسند

از تابش خورشید، پوسیدند

و گم شدند آن کوچه‌های گیج از عطر اقاقی‌ها

در ازدحام پر هیاهوی خیابان‌های بی‌برگشت

و دختری که گونه‌هایش را

با برگ‌های شمعدانی رنگ می‌زد، آه

اکنون زنی تنهاست

اکنون زنی تنهاست

فروغ فرخزاد

سلام بر قتیل دشت بلا

 

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)

مهِ محرّمین تازه هلالی

 

عرصه‌ی عالمین یئنه وضعی بلالی گورسه‌نیر،

یوخسا ثباتِ عالمین حینِ زوالی گورسه‌نیر!

آینه‌ی جهاندا بیر سرعتیِ غم نماله‌نیر،

وقعه‌ی نوح دور مگر کیم یئنه ابتداله‌نیر؟

یوخسا سنینِ عالمین گونلری انتهاله‌نیر؟

یاکی، مهِ محرّمین تازه هلالی گورسه‌نیر،

ای افق، اولما منجلی عرصه‌‌ی فاجعات اوچون،

ائتمه عیان هلالینی ماتمِ کاینات اوچون،

تیغ جفایه کسمه بو تشنه‌لری فرات اوچون،

نهر فراته باخ، نئجه ماء زلالی گورسه‌نیر!

آی آچیلان صباخِ غم، شام اول آچیلما بیر زمان!

یثرب و مکه سرورین سالما بلایه، الامان!

گرچی عراقه جلب ائدیر میرِ حجازی کوفیان،

لیک بو یولدا اونلارین اوزگه خیالی گورسه‌نیر!

گئتمه، دور، ای قطار غم! گور اوجالان نوالری،

چکمه دیار غربته بو وطن آشنالری،

دوز دئییل اهل کوفه‌نین عهدلری، وفالری،

عهد شکن‌دیر عاقبت، گرچی وفالی گورسه‌نیر!

گریه‌ی زاریم ائتمه‌دی عالمی غرق اشک تر،

جانِ جهانی توتمادی آتشه، اودلانان جگر،

باشلا فغانه باری، ای بولبولِ طبعِ نوحه‌گر،

سنله بلالی «صابرین» باشی بلالی گورسه‌نیر

میرزه علی اکبر صابیر

نوحه‌ی اکبریّه

باخدی چون اکبری‌نین نیزده لیلا اوزونه،

گوردی زلفی توکولوب چون شب یلدا اوزونه،

گلدی شوره دئدی: ای شمع شبستانیم اوغول،

یئتمه‌دین کام مراده مه تابانیم اوغول،

حشره تک دیلده قالیب چخمادی بو جانیم اوغول،

گلمه‌ییدی آنان، ای کاش، بو دونیا اوزونه

ای صبا! بیرجه اس، اول زلف پریشانی داغیت،

خانمان دل ویرانه‌ی لیلانی داغیت،

دلی ویرانه‌ی لیلا کیمی دونیانی داغیت،

قویما دوشسون داخی اول زلف سمن‌سا اوزونه

چون کنار ائتدی صبا زلف شکن پر شکنی،

گورونوب هاشمی خال ایله خط والحسنی،

محو اولوب جمله‌سی توکدویئده دف، دائره‌نی،

بیر باخیب اکبره، بیر باخدیلا لیلا اوزونه

قاشلارین طاغی اوغول سوره‌ی یاسین اوخویور،

باخسا هر کیم اوزونه آیه‌ی تحسین اوخویور،

اهل قرآندی بولار جمله‌سی «طا- سین» اوخویور،

نئجه چکدیله قیلینج مظهر «طاها» اوزونه؟

دئدیلر کیمدی بو عورت بیزی نالان ائله‌ین،

یوخسا لیلادی بو مجنون کیمی افغان ائله‌ین،

سنی، ای تازه جوان قانینا غلطان ائله‌ین،

نئجه محشرده باخار حضرت زهرا اوزونه؟

ائتدیلر چاه زنخدانینا حسرتله نظر،

زر خرید اولماق اوچون بیر- بیرینه وئردی خبر،

توکدولر شمعِ زلیخالاری چون اشک بصر،

باخدیلار حسرت‌ایله یوسف بطحاء اوزونه

عارضین صفحه‌ی انجیل خداوند ودود،

نیزه باشیندا باشین هم اوخویور سوره‌ی هود

دئیه‌سن نیزه آیاغیندا دوروب قوم یهود،

دارین اوستونده باخیرلار هامی عیسی اوزونه

مظهر حسننه عنبر رخ آلیندی سنین،

آیه‌ی «شمس ضحا» مهر جمالیندی سنین،

سوره‌ی «نون- قلم» هاشمی خالیندی سنین،

کاکلین پرده چکیب لیلة الاسرا اوزونه

باشداکی شور شهادتدی سنین تاجین اوغول،

عارضین کعبه، حرملر هامی حجاجین اوغول،

رفرفین نیزه مبارکدی بو معراجین اوغول،

قاشلارین قبله‌دی «قوسین او ادنی» اوزونه

گه اوزون آئینه‌ی مصحف و تورات و زبور،

آتش طور تجلّادی جمالیندا ظهور،

مصر دیر شام بو قبطی‌لره، یا وادی طور،

آل فرعون گلیب باخماغا موسی اوزونه

«صابرا» هر ایل عزا ساخلا علی اکبره سن،

کربلاده گلیب آغلا، او شهِ داوره سن،

گل قیامتده بو جمع ایله صف محشره سن،

قالما حسرت ایکی دونیاده بو مولا اوزونه

میرزه علی اکبر صابیر

عشق قماری

کیم دیلده حسین آدین ایدوب اَزبَر آپاردی

قبره الی بوش گیتمدی بیر گوهر آپاردی

تپراقدا خیانت ایلمز عشق حسینه

قبر ایچره بولر گوهر جان پرور آپاردی

چوخ گورمشوخ عالمده ئولن وقته حسین‌چی

قبره نه جلالیله اونی اِللّر آپاردی

گیت مجلس ترحیمینه باخ جاه و جلاله

گور عشقیدی یا مسئله دیگر آپاردی

بو عشق قمارینده بلی هیچ کیم اوتوزماز

اوّل اوتوزندا گوروسن آخر آپاردی

هر کیم کی جوان عمرینی بو یولدا اوتوزدی

آخر بله گوردوک آقادان نوکر آپاردی

هر کیم کی بو درگهده قوجالدوقجا اوجالدی

باشی آغاران رتبه‌ی والاتر آپاردی

چوخ آغ گونه چخدی قره تپراقلارون آلتدا

هر کس قره دسمالیلن اشک تر، آپاردی

فکر ایلمه‌سن آغلادون اشگون هدر اولدی

زر قدرینی از بس تانیدی زرگر آپاردی

سن گورموسن امّا دولانور شیشه‌‌سی الده

گوز یاشلارینی فاطمه‌ی اطهر آپاردی

خولی‌نون عیالینه خانم گورنه بیوردی

بو اشگون امانتدی امانت گر آپاردی

چون اوغلوما سن آغلادون الان ئوز ایونده

بو خاطره‌نی فاطمه تا محشر آپاردی

استاد رحیم منزوی

راز هستی در پیام ناشناختنی!

آنگاه که تنها شدی و در جستجوی یک تکیه‌گاه مطمئن هستی، بر من توکل نما(نمل/79).

آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی‌شوی، به من امیدوار باش(زمر/53).

آنگاه که سرمست زندگانی و مغرور به آن شدی، به یاد قیامت باش(فاطر/5).

آنگاه که در پی تعالی و کمال هستی، نیتت را پاک و الهی کن(فاطر/29-30).

آنگاه که دوست داری به آرزویت برسی، به درگاهم دعا کن تا اجابت نمایم(غافر/60).

آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد، به یاد من باش که من همواره به یاد تو هستم(بقره/152).

آنگاه که دوست داری با من هم سخن شوی، نماز را به یاد من بخوان(طه/14).

آنگاه که روحت تشنه نیایش و راز و نیاز است، آهسته مرا بخوان(اعراف/55).

آنگاه که شیطان همواره در پی وسوسه توست، به من پناه ببر(مومنون/97).

آنگاه که لغزش‌ها روحت را آزرده ساخت، در توبه به روی تو باز است(قصص/67).

آنگاه که در تنگنای معاش زندگی، روزنه امید نداری ببخش و انفاق کن و وسعت رزق، از من بخواه(سباء/39).

آنگاه که می خواهی خوشبختی را گرم در آغوش کشی تسلیم درگه من باش(زمر/54).

آنگاه که خواهان رسیدن به سرزمین سبز بندگی هستی مرا بپرست تا به راه راست هدایت شوی(یس/61).

آنگاه که می خواهی ثروتمندترین و توانگرترین باشی مالت را در راه من صرف کن تا آن را زیاد کنم(تغابن/17).

آنگاه که روحت در حسرت یک سنگ صبور، در تب و تاب است به هنگام صبح و شام خدای را تسبیح بگوی(آل عمران/41).

آنگاه که منیت و غرور در بند بند وجودت ریشه دوانید سجده کن و تقرب بجوی(علق/19).

آنگاه که در ورطه غفلت و بی‌خبری از یاد خدا غرق در نعمت شدی به هوش باش که در عرصه آزمون الهی به سر می‌بری(جن/17).

آنگاه که مغرور به زندگانی شدی هوشیار باش که شیطان در فریب توست(فاطر/6-5).

آنگاه که خواهانی که لحظه به لحظه نعمت بر تو افزون شود نعمات الهی را شاکر باش تا آنها را زیاد کنم(ابراهیم/7).

آنگاه که در فراز و نشیب زندگی غافل از یاد خدا در حال بریدنی از رحمت لایزال الهی مایوس مباش(عنکبوت/23).

عطش اشک

 

شهادت امیرالمومنین امام علی(ع) را به خدمت تمامی دوستان عزیز تسلیت عرض می‌نمایم.

نه فقط مسجدیان سر به گریبان تواند

نخل و چاه و شب و صحرا همه گریان تواند

دامنت با چه گنه سرخ شد از خون سرت

ای که خلق دو جهان دست به دامان تواند

ای به خون خفته بگو کیسه‌ی خرمات کجاست

فقرا منتظر سفره‌ی احسان تواند

کودکانی که گرسنه همه رفتند به خواب

به عزیزان تو سوگند عزیزان تواند

نخل‌ها در عطش اشک تو بردند به سر

چاه‌ها منتظر ناله‌ی پنهان تواند

اختران شیفته‌ی حال نماز شب تو

کوه‌ها منتظر نغمه‌ی قرآن تواند

اشک مظلومی تو می‌چکد از دیده‌ی ما

پاره‌های دل ما برگ گلستان تواند

آسمان‌ها همه گریند به مظلومی تو

عرشیان سوخته‌ی سینه‌ی سوزان تواند

گیسوی حور پریشان شده در باغ بهشت

نه فقط زینب و کلثوم پریشان تواند

نه دل "میثم" دلسوخته ای جان جهان

هر چه دل هست همه زائر ایوان تواند

زخم پنهان

 

امشب چه سینه‌سوز است بانگ اذان مولا

خیزد صدای تکبیر از عمق جان مولا

از لحظه‌های افطار در شوق وصل دلدار

بر چهره می‌درخشید اشک روان مولا

مولا گشوده آغوش بهر وصال جانان

قاتل به مسجد آید بر قصد جان مولا

زهرا کنار محراب با ذکر واعلیّا

یا فاطمه است امشب ورد زبان مولا

زخم سر علی را دیدند اهل مسجد

دردا که نیست پیدا زخم نهان مولا

ای نخل‌ها بگریید ای چاه‌ها بنالید

دیگر علی ندارید ای دوستان مولا

حق علی ادا شد فرق علی دو تا شد

سرهایتان سلامت ای خاندان مولا

ای دوستان بیایید با من به شهر کوفه

تا سر نهیم امشب بر آستان مولا

ریزید ای یتیمان در سفره‌های خالی

خون جگر به جای خرما و نان مولا

«میثم» دگر امیدی در ماندن علی نیست

از دست رفته دیگر تاب و توان مولا

قیام عاشورا

بارد چه؟ خون! که؟ دیده، چه سان؟ روز و شب! چرا؟

از غم، کدام غم؟ غم سلطان کربلا!

نامش چه بود؟ حسین، ز نژاد که؟ از علی!

مامش که بود؟ فاطمه! جدٌش که؟ مصطفی

چون شد؟ شهید شد! به کجا؟ دشت ماریه

کی؟ عاشرِ محرم! پنهان؟ نه، بر ملا

شب کشته شد؟ نه روز، چه هنگام؟ وقت ظهر

شد از گلو بریده سرش؟ نی نی، از قفا!

سیراب کشته شد؟ نه! کس آبش نداد؟ داد!

که؟ شمر، از چه چشمه! ز سرچشمه‌ی فنا...

مظلوم شد شهید؟ بلی، جرم داشت؟ نه

کارش چه بُد؟ هدایت، یارش که بُد؟ خدا

این ظلم را که کرد؟ یزید، این یزید کیست؟

ز اولاد هند؟ از چه کس؟ از نطفه‌ی زنا

خود کرد این عمل؟ نه فرستاد نامه‌ای

نزد که؟ نزد زاده‌ی مرجانه‌ی دغا

ابن زیاد زاده‌ی مرجانه بُد؟ نعم

از گفته‌ی یزید تخلٌف نکرد؟ لا

این نابکار کشت حسین را به دست خویش؟

نه او روانه کرد سپه سوی کربلا

میر سپه که بُد؟ عُمرِ سعد، او برید

حلق عزیز فاطمه؟ نه شمر بی‌حیا

خنجر برید حنجر او را نکرد شرم؟

کرد، از چه پس برید؟ نپذیرفت ازو قضا

بهر چه؟ بهر آن‌که شود خلق را شفیع

شرط شفاعتش چه بُود؟ نوحه و بکا

کس کشته شد هم از پسرانش؟ بلی، دو تن

دیگر که؟ نُه برادر! دیگر که؟ اقربا

دیگر پسر نداشت؟ چرا داشت، آن که بود؟

سجٌاد! چون بُد او؟ به غم و رنج، مبتلا

ماند او به کربلای پدر؟ نی، به شام رفت

با عز و احتشام؟ نه، با ذلٌت و عنا!

تنها؟ نه با زنان حرم، نامشان چه بود؟

زینب، سکینه، فاطمه، کلثوم بی‌نوا

بر تن لباس داشت؟ بلی، گَردِ روزگار

بر سر عمامه داشت؟ بلی، چوب اشقیا

بیمار بُد؟ بلی! چه دوا داشت؟ اشک چشم،

بعد از دوا غذاش چه بد؟ خون دل غذا

کس بود همرمش؟ بلی اطفال بی پدر

دیگر که بود؟ تب که نمی‌گشت از او جدا

از زینت زنان چه به‌جا مانده بد؟ دو چیز

طوق ستم به گردن و خلخال غم به پا!

گبر این ستم کند؟ نه! یهود و مجوس؟ نه

هندو؟ نه! بت‌پرست؟ نه! فریاد از این جفا

«قاآنی» است قائل این شعرها؟ بلی

خواهد چه؟ رحمت، از که؟ ز حق، کی؟ صفِ جزا

شعری از قاآنی

دعای ختم به خیر

امام صادق(ع) فرموده است: هر کس هنگام غروب هر روز دعای زیر را بخواند، اگر در آن شب یا آن هفته، ماه یا در آن سال بمیرد، داخل بهشت می‌شود.

   

بسم الله الرحمن الرحیم

یا مَنْ خَتَمَ النُّبُوَّةَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ،

اِخْتِمْ لى یَوْمى هذا بِخَیْر،

وَ شَهْرى بِخَیْر،

وَ سَنَتى بِخَیْر،

وَ عُمْرى بِخَیْر

اِنَّکَ عَلی کُلِّ شیءٍ قدیرٌ

هوسناک

در چمن چون شاخ گل نازک تنی افتاده است

سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است

چون مه روشن که تابد از حریر ابرها

ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است

یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته

یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است

روی گرمی شعله‌ای در جان ما افروخته

خانمان سوز آتشی در خرمنی افتاده است

دیگرم بخت رهایی از کمند عشق نیست

کار صید خسته با صید افکنی افتاده است

نور عشق از رخنه بر سرای جان دمید

پرتویی در کلبه‌ام از روزنی افتاده است

چون نسیم اندام او را بوسه باران کن رهی

کز هوسناکی چو گل در گلشنی افتاده است

رهی معیری

یک شبی مجنون نمازش را شکست

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضـو در کوچه‌ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فـارغ از جام الستش کـرده بود

سجده‌ای زد بر لب درگاه او

پُر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده‌ای

بر صلیب عشق دارم کرده‌ای

جام لیلا را به دستم داده‌ای

وان‌در این بازی شکستم داده‌ای

نشتر عشقش به جانم می‌زنی

دردم از لیـلاسـت آنم می‌زنی

خسته‌ام زین عشق، دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم

سال‌ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره‌ی صـحرا نشد

گفتم عاقل می‌شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می‌زنی

در حریم خانه‌ام در می‌زنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی‌قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

شاعر: مرتضی عبدالهی

شعله سرکش

لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد

شعله دیدم سرکشی‌های توام آمد بیاد

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند

روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد

بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم

لرزش زلف سمن‌سای توام آمد بیاد

در چمن پروانه‌ای آمد ولی ننشسته رفت

با حریفان قهر بی‌جای توام آمد بیاد

از بر صید افکنی آهوی سرمستی رمید

اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد

پای سروی جویباری زاری از حد برده بود

های‌های گریه در پای توام آمد بیاد

شهر پرهنگامه از دیوانه‌ای دیدم رهی

از تو و دیوانگی‌های توام آمد بیاد

رهی معیری

زنجیر

برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده‌ام،

خوار در جولان‌گهِ باد خزان افتاده‌ام

اشک ابرم کاین‌چنین بر خاک ره غلتیده‌ام

واژگون بختم، ز چشم آسمان افتاده‌ام

قطره‌یی بر خامه‌ی تقدیر بودم، رو سیاه

بر سپیدی‌های اوراق زمان افتاده‌ام

جای پای رهروِ عشقم، مرا نشناخت کس

بر جبین خاک، بی نام و نشان افتاده‌ام

روزگاری شمع بودم، سوختم، افروختم

غرق اشک خود؟، کنون چون ریسمان افتاده‌ام

کوه پا بر جا نِیم، سرگشته‌ام، آواره‌ام

پیش راه باد، چون ریگ روان افتاده‌ام

شاخه‌ی سر درهم‌ام، گر بر بلندی خفته‌ام

جفت خاک ره، چون نقش سایبان افتاده‌ام

استوارم سخت، چون زنجیر و، رسوا پیش خلق:

همچنان از این دهان در آن دهان افتاده‌ام

قطره‌یی بی‌رنگ بودم، نور عشق از من گذشت

بر سپهر نام، چون رنگین کمان افتاده‌ام

آه، سیمین، نغمه‌های سینه سوز عشق را

این زمان آموختندم کز زبان افتاده‌ام!

سیمین بهبهانی

سخنانی از دکتر شریعتی

  • با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
  • با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند .
  • از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود.
  • تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم.

راه‌هایی برای کسب آرامش

  1. جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه کنید.
  2. افراد آرام دائم به خود می‌گویند که برای تغییر گذشته کاری نمی‌توان انجام داد پس باید از ادامه زندگی لذت برد.
  3. حداقل روزی 15 دقیقه را در سکوت کامل بگذرانید و به آنچه که می‌خواهید در زندگی به دست آورید فکر کنید.
  4. هنگامی که احساس می‌کنید ذهنتان پر از افکار گوناگون است و هیچ جای خالی در آن وجود ندارد با قدم زدن سعی کنید ذهن خودتان را خالی کنید.
  5. به کودکان نگاه کنید و ببینید چگونه از زندگی لذت می‌برند. زندگی با آرامش را از کودکان یاد بگیرید.
  6. سعی کنید به داشته‌های خود قناعت کنید و در این صورت احساس رضایت بیشتری از زندگی خواهید کرد.
  7. اکسیژن باعث می‌شود مغز شما بهتر فعالیت کند. پس در محل زندگی و کار خود گیاه نگاه دارید.
  8. این همه عجله برای چیست؟ به یاد داشته باشید سرعت حرکت شما با احساس شما رابطه مستقیمی دارد پس سعی کنید عجول و شتابزده نباشید.
  9. شوخی روش خوبی برای رسیدن به آرامش است. پس شوخی طبع باشید.
  10. لحظات زیبای زندگی‌تان را بایگانی کنید. سعی کنید از این لحظات فیلم و عکس تهیه کنید و در لحظات ناراحتی به آن نگاه کنید تا به یاد بیاورید زندگی همیشه برای شما تلخ و دشوار نبوده است.
  11. آرام سخن گفتن باعث می‌شود ضربان قلب و تنفس شما کم شود و این پایین آمدن ضربان قلب آرامش بیشتری به شما می‌دهد.
  12. شاد کردن دیگران باعث می‌شود احساس و انرژی مثبتی به شما منتقل شود.
  13. هر چند وقت یک بار ساعت‌تان را باز کنید و اجاره بدهید از شر فشار زمان نجات پیدا کنید.
  14. مسافرت به شما کمک خواهد کرد تا برای مدتی فکر شما آزاد باشد و اثرات مسافرت پس از برگشت به خوبی در زندگی روزمره شما نمایان خواهد شد.
  15. دیگران را ببخشید. زیرا بخشش و شادکردن دیگران یکی از مسائل زندگی بخش است.
  16. سعی کنید در هنگام عصبانیت خود را به گونه‌ای تخلیه کنید. مثلاً به بالای پشت بام بروید و فریاد بکشید.
  17. لباس‌های راحت و گشاد باعث آرامش می‌شوند.
  18. سعی کنید به موقع غذا بخورید و از غذا خوردن لذت ببرید. زیرا غذا خوردن باعث آرامش سیستم عصبی می‌شود.

نیایش‌های قرآنی- آل عمران: 38

آل عمران: 38

رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاء

ترجمه فارسی: ای پروردگار من، مرا از جانب خود فرزندی پاکیزه عطا کن، همانا که تو دعا را می‌شنوی.

تورکجه: تانریم! ئوز طرفوندن صالح اولاد منه وئرگینن کی دعانی ائشیدن و مستجاب ائدن سنسن.

ز رحمت خدایا در این سرنوشت

به من بخش اولاد نیکو سرشت

همانا تو هستی سمیع الدعا

دعای مرا هم اجابت نما

تفسیر: زکریا و مریم

این آیات گوشه‌اى از زندگى پیامبر الهى، زکریا را در ارتباط با خداست. همسر زکریا و مادر مریم خواهر یکدیگر بودند و اتفاقاً هر دو در آغاز، نازا و عقیم بودند، هنگامى که مادر مریم از لطف پروردگار، صاحب چنین فرزند شایسته‌اى شد و زکریا اخلاص و سایر ویژگی‌هاى شگفت‌آور او را دید، آرزو کرد که او هم صاحب فرزندى پاک و باتقوا همچون مریم شود، فرزندى که چهره‌اش آیت و عظمت خداوند گردد، و با این‌که سالیان درازى از عمر او و همسرش گذشته بود، و از نظر معیارهاى طبیعى بسیار بعید به نظر مى‌رسید که صاحب فرزندى شود، ولى ایمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود میوه‌هاى تازه در غیر فصل، در کنار محراب عبادت مریم، قلب او را لبریز از امید ساخت که شاید در فصل پیرى، میوه فرزند بر شاخسار وجودش آشکار شود، به همین دلیل هنگامى که مشغول نیایش بود از خداوند تقاضاى فرزند کرد، و آن‌گونه که قرآن در نخستین آیه فوق مى‌گوید: در این هنگام زکریا پروردگار خویش را خواند و گفت: پروردگارا! فرزند پاکیزه‌اى از سوى خودت به من(نیز) عطا فرما که تو دعا را مى‌شنوى و اجابت مى‌کنى(هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لى من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء). در این موقع فرشتگان به هنگامى که او در محراب ایستاده و مشغول نیایش بود، وى را صدا زدند که خداوند تو را به یحیى بشارت مى‌دهد، درحالى‌که کلمه خدا(حضرت مسیح) را تصدیق مى‌کند و آقا و رهبر خواهد بود، و از هوى و هوس بر کنار و پیامبرى از صالحان است(فنادته الملائکة و هو قائم یصلى فى المحراب ان الله یبشرک بیحیى مصدقا بکلمة من الله و سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین).

نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسیله فرشتگان خبر داد، بلکه پنج وصف از اوصاف این فرزند پاکیزه را بیان داشت: نخست اینکه او به «کلمة من الله» حضرت مسیح(علیه‌السلام) ایمان مى‌آورد، و با ایمان و حمایت از او سبب تقویت مسیح(علیه‌السلام) مى‌گردد(توجه داشته باشید که منظور از کلمة در اینجا به قرینه آیه 45 همین سوره و 171 سوره نساء، حضرت مسیح(علیه‌السلام) است).

همان‌گونه که در تاریخ آمده است، یحیى شش ماه از عیسى(علیه‌السلام) بزرگتر بود و نخستین کسى بود که نبوت او را تصدیق کرد و به سوى او دعوت نمود، و چون در میان مردم به زهد و پاکدامنى، اشتهار تام داشت گرایش او به مسیح اثر عمیقى در توجه مردم به او گذاشت.

دوم اینکه او مقام سیادت و رهبرى از نظر علم و عمل خواهد داشت و سوم اینکه او خود را از هوى و هوس‌هاى سرکش و آلودگى به دنیاپرستى حفظ مى‌کند، این معنى از واژه«حصورا» استفاده مى‌شود. واژه حصور از حصر به معنى حبس گرفته شده است، در اینجا به معنى کسى است که خود را از هوى و هوس، منع کرده است، این واژه گاه به معنى کسى که خوددارى از ازدواج مى‌کند نیز آمده به همین دلیل جمعى از مفسران آن را به همین معنى تفسیر کرده‌اند، و در پاره‌اى از روایات نیز به آن اشاره شده است.

چهارم و پنجم اینکه او پیامبر بزرگى خواهد بود(توجه داشته باشید که نبیا به صورت نکره آمده که در اینجا براى عظمت است) و از صالحان و شایستگان خواهد بود.

نیایش‌های قرآنی- آل عمران: 16

آل عمران: 16

رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

ترجمه فارسی: پروردگارا، ما به تو ایمان آوردیم، گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب آتش حفظ کن.

تورکجه: تانریم! بیز ایمان گتیردیک، بیزیم گناه‌لاریمیزی باغیشلا و بیزلری جهنم اوتونون عذابیندان اوزاک ائله.

کسانی که گویند با کبریا

که ماییم مومن به تو ای خدا

ببخشا گناهان ما ای غفور

ز سوزنده آتش نگهدار دور

تفسیر:درخواست غفران الهی

با توجه به آنچه در آیه قبل درباره اشیاء مورد علاقه انسان در زندگى دنیا آمده بود در یک مقایسه، اشاره به مواهب فوق‌العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تکامل انسان کرده، مى‌فرماید: بگو: آیا شما را از چیزى آگاه کنم که از این(سرمایه‌هاى مادى) بهتر است(قل اونبئکم بخیر من ذلکم). سپس به شرح آن پرداخته، مى‌افزاید: براى کسانى که تقوا پیشه کرده‌اند در نزد پروردگارشان باغ‌هایى از بهشت است که نهرها از زیر درختانش جارى است، همیشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاکیزه و(از همه بالاتر) خشنودى خداوند نصیب آنها مى‌شود، و خدا به بندگان بینا است(للذین اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد).

آرى این باغ‌هاى بهشتى بر خلاف غالب باغ‌هاى این جهان، هرگز آب روان از پاى درختانش قطع نمى‌شود. و برخلاف مواهب مادى این جهان که بسیار زودگذر و ناپایدار است جاودانى و ابدى است. همسران آن جهان، برخلاف بسیارى از زیبا رویان این جهان هیچ نقطه تاریک و منفى در جسم و جان آنها نیست و از هر عیب و نقصى پاک و پاکیزه‌اند همه اینها در یک طرف، و مساله خشنودى خداوند(رضوان من الله) که برترین نعمت‌هاى معنوى است یک طرف، آرى این نعمت معنوى ما فوق تصور نیز در انتظار مومنان پرهیزکار است.

در واقع قرآن مجید در این آیه، به افراد با ایمان اعلام مى‌کند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوس‌هاى سرکش و ظلم و ستم به دیگران به پرهیزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى که از هر گونه عیب و نقص پاک و پاکیزه است، نصیب آنها خواهد کرد.

در آیات بعدی(16 و 17) به معرفى بندگان پرهیزکار که در آیه 15 به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مى‌شمرد:

1- نخست اینکه: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خویش‌اند و ایمان قلب آنها را روشن ساخته و به همین دلیل در برابر اعمال خویش به شدت احساس مسئولیت مى‌کنند، مى‌فرماید: همان کسانى که مى‌گویند پروردگارا! ما ایمان آوردیم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار(الذین یقولون ربنا اننا آمنا فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النار).

2- آنها که صبر و استقامت دارند و در برابر حوادث سخت که در مسیر اطاعت پروردگار پیش مى‌آید، و همچنین در برابر گناهان و به هنگام پیش آمدن شدائد و گرفتاری‌هاى فردى و اجتماعى، شکیبائى و ایستادگى به خرج مى‌دهند (الصابرین).

3- آنها که راستگو و درست کردارند و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مى‌کنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خیانت دورند(و الصادقین).

4- آنها که خاضع و فروتن هستند و در طریق بندگى و عبودیت خدا بر این کار مداومت دارند(و القانتین).

5- آنها که در راه خدا انفاق مى‌کنند نه تنها از اموال، بلکه از تمام مواهب مادى و معنوى که در اختیار دارند به نیازمندان مى‌بخشند(و المنفقین).

6- و آنها که سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مى‌کنند(و المستغفرین بالاسحار).

در آن هنگام که چشم‌هاى غافلان و بیخبران در خواب است و غوغاى جهان مادى فرو نشسته و به همین دلیل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزش‌هاى اصیل در قلب مردان خدا زنده مى‌شود به پا مى‌خیزند و در پیشگاه با عظمتش سجده مى‌کنند و از گناهان خود آمرزش مى‌طلبند و محو انوار جلال کبریائى او مى‌شوند، و تمام ذرات وجودشان زمزمه توحید سر مى‌دهد، و همانگونه که با طلوع صبح، ظلمت شب برچیده مى‌شود و فیض عام پروردگار بر صفحه جهان مى‌نشیند، آنها نیز به دنبال زمزمه‌هاى عاشقانه سحرگاهان همراه با طلوع صبح، پرده‌هاى ظلمت غفلت و گناه از دلهایشان برچیده مى‌شود و انوار رحمت و مغفرت و معرفت الهى بر دلهایشان فرو مى‌نشیند.

نیایش‌های قرآنی- ال عمران: 8

آل عمران: 8

رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ

ترجمه فارسی: ای پروردگار ما، از آن پس که ما را هدایت کردی، دل‌های ما را به باطل متمایل مساز، و رحمت خود را بر ما ارزانی‌دار، که تو بسیار بخشاینده‌ای.

تورکجه: تانریم! بیزیم اوره‌ک لری میزی هدایت ائدندن سونرا منحرف ائتمه و ئوز لطفوندن بیزه رحمت ائت، کی دوغوردان مینت‌سیز تک باغیشلیان سنسن.

خدایا ز بعد هدایت دگر

مگردان دل ما بر آیین شرّ

ز الطاف خاصت به ما کن نثار

که بسیار بخشنده‌ای کردگار

تفسیر: رهائى از لغزش‌ها

از آنجا که آیات متشابه و اسرار نهانى آن ممکن است لغزش‌گاهى براى افراد گردد، و از کوره این امتحان، سیه روى در آیند، راسخون در علم و اندیشمندان با ایمان، علاوه بر به کار گرفتن سرمایه‌هاى علمى خود در فهم معنى این آیات به پروردگار خویش پناه مى‌برند، و این آیه که از زبان راسخون در علم، مى‌باشد روشنگر این حقیقت است. آنها مى‌گویند: پروردگارا! دل‌هاى ما را بعد از آنکه ما را هدایت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زیرا تو بسیار بخشنده‌اى.

بسیارند دانشمندانى که غرور علمى، آنان را از پاى در مى‌آورد و یا وسوسه‌هاى شیاطین و هواى نفس آنها را به بیراهه‌ها مى‌کشاند، اینجا است که باید خود را به خدا سپرد و از او هدایت خواست. حتى در بعضى از روایات آمده است که شخص پیامبر اسلام(صلى‌الله علیه و آله و سلم) نیز خود را به خدا مى‌سپرد، و بسیار این دعا را تکرار می‌کرد: یا مقلب القلوب ثبت قلبى على دینک:‌اى کسى که دلها را مى‌گردانى قلب من را بر دین خودت ثابت بدار.

از آنجا که عقیده به معاد و توجه به روز رستاخیز از هر چیز براى کنترل امیال و هوس‌ها مؤثرتر است، راسخون در علم به یاد آن روز مى‌افتند، و مى‌گویند: پروردگارا! تو مردم را در آن روزى که تردیدى در آن نیست جمع خواهى کرد زیرا خداوند از وعده خود تخلف نمى‌کند(ربنا انک جامع الناس لیوم لاریب فیه ان الله لا یخلف المیعاد). و به این ترتیب از هوى و هوس‌ها و احساسات افراطى که موجب لغزش مى‌گردد خود را بر کنار مى‌دارند.

آرى این گونه افراد هستند که مى‌توانند آیات خدا را آن چنان که هست بفهمند و از انحراف در امان بمانند(در حقیقت آیه اول اشاره به ایمان کامل آنها به مبدأ است، و آیه دوم اشاره به ایمان راسخ آنها به معاد).

نیایش‌های قرآنی- بقره: 286

بقره: 286

رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ.

ترجمه فارسی: پروردگارا، اگر فراموش کرده‌ایم یا خطایی کرده‌ایم، ما را بازخواست مکن؛ پروردگارا، آن‌گونه که بر امت‌های پیش از ما تکلیف گران نهادی، تکلیف گران بر ما منه و آنچه را که طاقت آن نداریم، بر ما تکلیف مکن، گناهان ما را ببخش و ما را بیامرز و بر ما رحمت آور؛ تو مولای ما هستی، پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان.

تورکجه: تانریم! اگر یاددان چیخاردیپ یا خطا ادمیش اوساق بیزی سورقیا چکمه، تانریم! اوجورکی اسکی امت لره آغیر تکلیف وئرمیش‌دون، بیزه آغیر تکلیف وئرمه و منت قویوب هر نیه کی اونا طاقتمیز یوخدی بیزه تکلیف قیلما، گناه‌لاریمیزدان کچیپ و بیزلری باغیشلا و بیزه رحمت گتیر؛ سن بیزیم مولامیزسان، بیزی کافیرلره غالب ایله.

تفسیر: چند تقاضاى مهم

این آیه ناظر به کسانى است که از شنیدن این جمله که اگر چیزى را در دل پنهان دارید و آشکار سازید خداوند آن را محاسبه کرده و مطابق آن جزا مى‌دهد، نگران شدند و گفتند: هیچ یک از ما از وسوسه‌ها و خطورات قلبى خالى نیست. این آیه مى‌گوید: خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایى‌اش تکلیف نمى‌کند(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) «وسع» از نظر لغت به معنى گشایش و قدرت است، بنابراین آیه، این حقیقت عقلى را تایید مى‌کند، که وظایف و تکالیف الهى هیچگاه بالاتر از میزان قدرت و توانائى افراد نیست و لذا باید گفت تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مى‌گردد، و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مى‌یابد، بدیهى است یک قانون‌گزار حکیم و دادگر نمى‌تواند غیر از این قانون وضع کند، ضمناً جمله فوق، بار دیگر این حقیقت را تایید مى‌کند که هیچگاه احکام شرعى از احکام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمى‌گردد، و این دو در همه مراحل دوش به دوش یکدیگر پیش مى‌روند. سپس مى‌افزاید: هر کار(نیکى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار(بدى) کند به زیان خود کرده است(لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت). آرى هر کسى محصول عمل نیک و بد خود را مى‌چیند و در این جهان و جهان دیگر با نتایج و عواقب آن روبرو خواهد شد. آیه فوق با این بیان مردم را به مسئولیت خود و عواقب کار خویش متوجه مى‌سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگرى از این قبیل که افرادى براى تبرئه خویش دست و پا کرده‌اند خط بطلان مى‌کشد.

ادامه مطلب ...